استفاده‌کننده‌ی گرامی

این پایگاه اینترنتی برای گرد‌آوری اصطلاح‌های زبان فارسی و دری (فارسیِ رایج در افغانستان) بنیان‌گذاری شده است. برای هر اصطلاح:

- معنی یا معنی‌های آن و

- یک یا چند مثال داده می‌شود و

- تلاش می‌شود چگونگی پیدایش و دگرگونی آن پژوهش و ثبت شود.

شما می‌توانید

اصطلاح موردنظر خود را میان آنهایی که تاکنون وارد شده‌اند، بیابید.

برای این کار کلیدواژه (مدخل) یا یکی از واژه‌های تعیین‌کننده‌ی اصطلاح موردنظر خود را در بخش جستجو بنویسید و دستور جستجو بدهید.

اما شما می‌توانید با

- پیشنهادِ اصطلاح‌های تازه،

- پیشنهادِ تکمیل و اصلاحِ اصطلاح‌های موجود و

- نظرهای اصلاحی و تکمیلی خود

این فرهنگ را پربار‌تر و به بهتر شدن این پایگاه یاری کنید.

بهترین شیوه برای همکاری با پایگاه، نام‌نویسی در آن است .

لطفا پیش از پیشنهاد اصطلاح تازه، با استفاده از بخش جستجو مطمئن شوید که آن اصط. در فرهنگ موجود نیست.

پیشنهادهای داده‌شده پس از بررسی در فرهنگ وارد می‌شوند و در معرض استفاده‌ی همگان قرار می‌گیرند.

توضیح مثال معنی اصطلاح

نیز ← خود را گم کردن

هنوز هیچی نشده، یابو ورش داشته، طوری خودشو می‌گیره و پشت چشم نازک می‌کنه، مثل اینکه از دماغ فیل افتاده.

خود را گم کردن؛ با به‌دست آوردن مال یا مقامی دچار تکبرشدن/ دیگران را کوچک شمردن/ خواسته‌های نابجا داشتن

کسی را یابو برداشتن/ برش داشتن/ ورش داشتن (تحقیرآمیز)

هرچه نصیحتش کردم که این کارها عاقبت نداره، گوش نکرد. انگار یاسین به گوش خر می‌خونم.

سخن گفتن با/ نصیحت کردن به کسی که نخواهد گوش دهد یا گوش دهد و نفهمد

یاسین به گوش خر خواندن (توهین‌آمیز)

 

حاجی پرخاش کرد: مرتیکه‌ی قرمساق! اگر دوره‌ی شاه شهید بود، پدری ازت درمی‌آوردم که یاقدوس بکشی ... 

(حاجی‌آقا – صادق هدایت)

فریاد التماس برداشتن؛ با صدای بلند کمک خواستن

یاقدوس کشیدن

- صبح تا شب تسبیح می‌گردانَد و یامفت یامفت می‌کند، اما دیده نشده که خیرش به کسی برسد.

- آهای کدخدا! ... مواظب باش ها، من از آن‌هاش نیستم که ژاندارمت را بفرستی دنبالم، مرا ببرد برای آن ارباب گردن‌کلفتت بیل یامفت بزنم.

(زاهاریا استانکو – پابرهنه‌ها – ترجمه‌ی شاملو)

از روی ریا/ برای فریفتن مردم تسبیح انداختن و تظاهر به خواندن دعا  کردن

یامفت یامفت کردن

دلش برای گرفتن یک پست بالاتر لک زده بود و از هر امکانی برای جلب‌توجه رئیس استفاده می‌کرد، اما هیچ‌وقت یخش نگرفت.

موفق شدن

یخِ کسی گرفتن

- هر دو برادر را به بهانه‌ای به خانه‌ام دعوت کردم و آن‌ها را با هم آشتی دادم. خوشبختانه یخ رابطه‌شان از آن به‌بعد باز شد.

- تازه در دور دوم ریاست جمهوری اوباما داشت به‌تدریج یخ‌های رابطه‌ی ایران و آمریکا باز می‌شد که سروکله‌ی ترامپ و دارودسته‌اش پیدا شد.

رابطه‌ی کسی با دیگری/ جایی باجای دیگر بهبود یافتن

یخ‌/ یخ‌های رابطه‌ی کسی با دیگری/ جایی با جای دیگر باز شدن

مواظب باش، این شازده در پول قرض کردن و پس ندادن یدِ طولایی داره.

در کاری مهارت داشتن

یدِ طولایی در کاری داشتن

1- یک عنوان مهندس را هم یدک می‌کشد اما من شک دارم که حتا دیپلم دبیرستان را داشته باشد.

2- نباید تصور کنی که نمایندگان مجلس با همان حقوق نمایندگی زندگی می‌کنند. این‌ها هرکدام چندین سمت دیگر را هم یدک می‌کشند و از سازمان‌های مختلف پول‌های کلان می‌گیرند ولو اینکه سالی یک‌بار هم سری به آن سازمان‌ها نزنند.

1- به نامی/ صفتی/ لقبی جز نام اصلی خود نامیده شدن

2- علاوه بر شغل اصلی خود مسئولیت دیگری نیز بر عهده داشتن

چیزی را یدک کشیدن

← توضیح «یقه‌ی/ یخه‌ی‌ کسی را چسبیدن/ گرفتن»

وقتی دیدم به‌هیچ‌وجه خیال ندارد دست از سرم بر‌دارد، تصمیم گرفتم با حیله‌ای یقه‌ام را از دست او خلاص کنم.

خود را از مزاحمت/ شرّ کسی رهاندن

یقه‌ی/ یخه‌ی خود را از دست کسی خلاص کردن

همچنین ← «سنگ کسی/چیزی را به سینه زدن»

تا دیروز برای رئیس‌جمهور قبلی یقه می‌دراند، اما همین‌که دید ستاره‌ی اقبال او رو به‌افول است، یک‌باره طرفدار سرسخت حزب مخالف او شد.

طرفداری تعصب‌آمیز یا ریاکارانه از کسی / چیزی

یقه/ یخه[ی خود را] برای کسی یا چیزی چاک کردن/ پاره کردن/ دراندن؛

برای کسی/ چیزی یقه‌درانی کردن

در این اصط. تصویر کسی داده می‌شود که به‌قصد زدن کسی یقه‌ی او را با دست گرفته است.

1- جلوی مردم یخه‌ام را چسبیده بود که باید حتما همین امروز طلبم را بدهی.

2- من هم یقه‌اش را گرفتم و چند تا سیلی آب‌دار به گوشش زدم.

1- مزاحم/ پاپِی کسی شدن؛ او را رها نکردن

2- با کسی درگیر شدن

یقه‌ی/ یخه‌ی کسی را چسبیدن/ گرفتن

یقه‌درانی/ یخه‌درانی کردن ← «یقه/ یخه[ی خود را] برای کسی یا چیزی چاک کردن/ پاره کردن/ دراندن»

- این دوتا دایم با هم یکی‌به‌دو می‌کنند.

- اوهو! خوشم باشه، حالا با من یکی‌به‌دو می‌کنی، رو به‌ من بُراق می‌شی؟ معلوم می‌شه زیر دمت خارخاسک درآورده ... نگذار دهنمو واکنم.

(صادق هدایت – علویه‌خانم)

 - درِ اتاق‌ها بسته بود و از توی بعضی از آن‌ها صدای پچ‌پچ حرف می‌آمد، صدای ناله، صدای یکی‌به‌دو، همه‌جور صدا ...

 (میرصادقی – بادها خبر از تغییر فصل می‌دادند)

بگومگو/ جروبحث/ مشاجره کردن؛ باهم درگیری لفظی داشتن

یکی به‌دو کردن

 

- بعد از تحقیق معلوم شد که ماجرا دراصل یک اتفاق عادی بوده و در اثر یک‌کلاغ چهل‌کلاغ کردن به این صورت درآمده است.

- به این حرف‌ها اعتماد نکنید. این‌ها استاد یک‌کلاغ چهل‌کلاغ کردن‌اند.

- دیگران که این طرح‌های مرا می‌دیدند، یک‌کلاغ چهل‌کلاغ تمجید می‌‌کردند، در صورتی که او نه‌تنها یک سخن تشویق‌آمیز نگفت، ...

(بزرگ علوی – چشم‌هایش)

اغراق کردن/ شاخ‌وبرگ دادن به واقعه‌ یا شنیده‌ای، به‌طوری که به ماجرایی غیرواقعی تبدیل شود.

یک‌کلاغ چهل‌کلاغ کردن

 

می‌دانستم که بازجوها یک‌دستی می‌زنند و ادعا می‌کنند که هم‌پرونده‌ات بسیاری چیزها را اعتراف کرده و من نباید زیر بار هیچ چیز بروم.

موضوع دروغ یا ثابت‌نشده‌ای را (معمولا به‌منظور وادار کردن کسی به اعتراف یا دیدن واکنش او) همچون امری قطعی عنوان کردن

یک‌دستی زدن

- قهرمان نامدار بوکس نگاه تحقیرآمیزی به حریف جوانش انداخت، گویی مبارزه با این «جوانک» را برای خود ننگ می‌دانست، اما وقتی روی رینگ اولین ضربه را از او خورد، فهمید که حریف را یک‌دستی گرفته است.

- چیزی که تو تعریف می‌کنی ممکن است مرحله‌ی اول یک بیماری جدی باشد. نباید آن را یک‌دستی بگیری.

کسی/ چیزی را بی‌اهمیت/ ناچیز/ بی‌ارزش/ کم‌ارزش انگاشتن یا ارزیابی کردن

کسی/ چیزی را یک‌دستی گرفتن