استفاده‌کننده‌ی گرامی

این پایگاه اینترنتی برای گرد‌آوری اصطلاح‌های زبان فارسی و دری (فارسیِ رایج در افغانستان) بنیان‌گذاری شده است. برای هر اصطلاح:

- معنی یا معنی‌های آن و

- یک یا چند مثال داده می‌شود و

- تلاش می‌شود چگونگی پیدایش و دگرگونی آن پژوهش و ثبت شود.

شما می‌توانید

اصطلاح موردنظر خود را میان آنهایی که تاکنون وارد شده‌اند، بیابید.

برای این کار کلیدواژه (مدخل) یا یکی از واژه‌های تعیین‌کننده‌ی اصطلاح موردنظر خود را در بخش جستجو بنویسید و دستور جستجو بدهید.

اما شما می‌توانید با

- پیشنهادِ اصطلاح‌های تازه،

- پیشنهادِ تکمیل و اصلاحِ اصطلاح‌های موجود و

- نظرهای اصلاحی و تکمیلی خود

این فرهنگ را پربار‌تر و به بهتر شدن این پایگاه یاری کنید.

بهترین شیوه برای همکاری با پایگاه، نام‌نویسی در آن است .

لطفا پیش از پیشنهاد اصطلاح تازه، با استفاده از بخش جستجو مطمئن شوید که آن اصط. در فرهنگ موجود نیست.

پیشنهادهای داده‌شده پس از بررسی در فرهنگ وارد می‌شوند و در معرض استفاده‌ی همگان قرار می‌گیرند.

توضیح مثال معنی اصطلاح

این‌بار طاسش خوب نشست و شوهر خوبی گیرش آمد.

شانس آوردن؛ خوش‌اقبال بودن

طاس کسی خوب نشستن

همچنین ← «کسی را [به] مُقُر آوردن»

خانم بزرگ او را بازرنگی سرِ طاس نشاند و او هم هرچه می‌دانست روی داریه ریخت.

کسی را به حرف زدن واداشتن؛ از کسی حرف کشیدن

کسی را سرِ طاس نشاندن

اول می‌گفت کار دارم و باید بروم، اما وقتی یک چای برایش ریختم، سرِ طاس نشست و دیگر ول‌کن نبود.

پرچانگی کردن؛ سر درددل کسی باز شدن

سرِ طاس نشستن

دیگه داشت طاقتم طاق می‌شد و می‌ترسیدم که بلایی به‌سرش بیارم.

صبر/ تحمل/ حوصله‌ی کسی به‌پایان رسیدن؛ بی‌تاب شدن

طاقت کسی طاق شدن

زندگی سخت و بدرفتاری اطرافیان طاقتش را طاق کرده بود و تصمیم گرفت که پشت به همه‌چیز کند و به جای دوری برود که هیچ‌کس او را نشناسد.

کسی را بی‌صبر/ بی‌تحمل کردن؛ تحمل کسی را از او گرفتن

طاقت کسی را طاق کردن

همچنین ← «شپش کسی منیژه خانم است»

و ← «کسی به کونش می‌گوید بو می‌دهی، دنبال من نیا»

← «پشت چشم نازک کردن»

- حالا که خرش از پل گذشته، برای ما پشت چشم نازک می‌کند و طاقچه‌بالا می‌گذارد.

- هروقت باباش با اون ماشینش می‌اومد جلوی مدرسه، اونم پیش بچه‌ها خودی می‌گرفت و طاقچه‌بالا می‌ذاشت.

 

فخر فروختن؛ افاده/ تکبر نشان دادن؛ خود را بالاتر از کسی دانستن؛ ناز کردن

طاقچه‌بالا گذاشتن

- من البته احترام همه را نگه ‌می‌دارم، اما راستش را بخواهی، طبعم برنمی‌دارد با این‌جور آدم‌ها معاشرت کنم.

- با آنکه خیلی‌ها حاضر بودند به او کمک کنند، طبعش برنمی‌داشت که از کسی کمک بگیرد. این بود که تا آخر عمر در تنهایی و تنگدستی زندگی کرد.

برای کسی ناخوشایند بودن

طبع کسی برنداشتن

خوبه که همه می‌دونن که با این زنیکه عصمت‌سادات طَبَق می‌زنی، آقاموچولم بچه ‌خوشگلته ...

(علویه‌خانم - صادق هدایت)

عشق‌بازی کردن زنی با زن دیگر

طَبَق زدن

او معلمی بود که همه چیز خود را در طبق اخلاص گذاشت تا به ما درسی بیاموزد.

چیزی را بی‌دریغ/ بی‌ریا/ بدون توقع پاداشی عرضه کردن

در طَبَق اخلاص گذاشتن چیزی

در گذشته‌های دور، در هنگام بروز جنگ، جارچيان بر بالای بارو، در ميدان شهر يا  چهارسوق‌ها بر كوس (طبلی بزرگ) مي‌كوفتند که به آن «كوس جنگ» می‌گفتند. با اين کار مردم شهر از نزديک شدن جنگ باخبر و افراد لشگری به پادگان‌ها خوانده می‌شدند. 

(برگرفته از پایگاه «زیر این گنبد کبود»)

با انتشار ویدیوی نامتعارفی از پادشاه تایلند همراه با دختری در یک مرکز خرید مونیخ، طبل رسوایی او را در جهان زدند. 

(خبرگزاری‌ها)

خبری را همه‌جا پخش کردن

طبل/ کوس چیزی را زدن/ کوبیدن

از هارت‌وپورتش نترس، طبل توخالیه.

شخص لاف‌زن؛ کسی که سخنان ادعاآمیز و دور از واقعیت می‌گوید

طبل توخالی

- اگر یک‌بار دیگر این‌طرف‌ها پیدایت بشود، با من طرفی!

- وقتی مامور اجرا حکم جلب را به او نشان داد، فهمید که با بد کسی طرف شده است.

با کسی درگیر شدن/ سروکار پیدا کردن

با کسی طرف [حساب] شدن

هیچ انتظار نداشتم که برادر خودم طرف دشمن من را بگیرد.

از کسی جانب‌داری/ پشتیبانی/ هواخواهی کردن

طرف کسی را گرفتن

البته او دوست تو است، ولی در این مورد نباید فقط به‌خاطر دوستی طرف کسی را گرفت و حق را زیر پا گذاشت.

از کسی پشتیبانی/ طرف‌داری کردن

طَرَف کسی را گرفتن

این اصط. یا ضرب‌المثل از بیت دوم شعر زیر گرفته شده است:

میان گبر و نصارا همیشه باد نزاع // زِ هر طرف که شود کشته سود اسلام است

آقا بیخود متوحش نباشید، به‌ما چه؟ از هر طرف که شود کشته، سود اسلامست. هر کسی میان این معرکه باید کلاه خودشو دودستی نگه‌داره.  

(صادق هدایت - حاجی آقا)

کنایه از این که اگر دو دسته‌ی مخالف به جان یک‌دیگر بیفتند، شخص یا گروه سومی که با هردو مخالف است، از درگیری و درنتیجه از ناتوانی آن‌ها سود می‌برد.

از/ ز هر طرف شود کشته، سود اسلام است

جعفر شهری در كتاب «تهران قديم» نقل كرده كه در گذشته‌های نه چندان دور در تهران رسم بوده كه در شب زفاف چنانچه داماد نوعروس را باكره نمی‌يافت، خود يا یکی از نزدیکانش بر بام خانه‌ی نوعروس شده و از سر شب تا نيمه‌شب با ملاقه‌ای بزرگ يا آبگردان بر پشت تشتی می‌كوفت و سپس تشت را از بام به حياط خانه‌ی نوعروس می‌انداخت و اين گونه تا هفت محل را از ماجرا مطلع می‌ساخت. 

(برگرفته از پایگاه «زیر این گنبد کبود»)

طبل پنهان چه زنم طشت من از بام افتاد            

کوس رسوایى ما بر سر بازار زدند 

(مثنوی)

 

- طشتش مدت‌هاست که از بام افتاده و حنایش دیگر رنگی ندارد.

آشکار شدن راز/ رسوا شدن کسی

طشت کسی از بام افتادن (قدیم)

همچنین ← «اگر آخوند مفت گیر کسی بیاید، موش‌های خانه را هم عقد می‌کند.

اگر می‌خوای از این شخص برای بچه‌های بی‌سرپرست کمک بگیری، ول معطلی. این آدم اگر طناب مفت گیر بیاره خودشو دار می‌زنه.

کنایه از شخص مفت‌خور/ طمع‌کار/ سوء‌استفاده‌کننده؛ کسی که اگر چیز رایگانی به‌دست آورد، حداکثر استفاده را از آن می‌کند و حتا اگر به‌زیان خودش باشد.

کسی اگر طناب مفت پیدا کند/ گیر بیاورد خودش را دار می‌زند

آخه آدم عاقل که با طناب پوسیده‌ی این شیاد خودشو توی چاه نمی‌اندازه.

فریب کسی را خوردن و به‌اعتماد او دست به‌کاری زدن/ پیشنهاد او را پذیرفتن

با طناب پوسیده‌ی کسی توی چاه رفتن/ خود را توی چاه انداختن