استفاده‌کننده‌ی گرامی

این پایگاه اینترنتی برای گرد‌آوری اصطلاح‌های زبان فارسی و دری (فارسیِ رایج در افغانستان) بنیان‌گذاری شده است. برای هر اصطلاح:

- معنی یا معنی‌های آن و

- یک یا چند مثال داده می‌شود و

- تلاش می‌شود چگونگی پیدایش و دگرگونی آن پژوهش و ثبت شود.

شما می‌توانید

اصطلاح موردنظر خود را میان آنهایی که تاکنون وارد شده‌اند، بیابید.

برای این کار کلیدواژه (مدخل) یا یکی از واژه‌های تعیین‌کننده‌ی اصطلاح موردنظر خود را در بخش جستجو بنویسید و دستور جستجو بدهید.

اما شما می‌توانید با

- پیشنهادِ اصطلاح‌های تازه،

- پیشنهادِ تکمیل و اصلاحِ اصطلاح‌های موجود و

- نظرهای اصلاحی و تکمیلی خود

این فرهنگ را پربار‌تر و به بهتر شدن این پایگاه یاری کنید.

بهترین شیوه برای همکاری با پایگاه، نام‌نویسی در آن است .

لطفا پیش از پیشنهاد اصطلاح تازه، با استفاده از بخش جستجو مطمئن شوید که آن اصط. در فرهنگ موجود نیست.

پیشنهادهای داده‌شده پس از بررسی در فرهنگ وارد می‌شوند و در معرض استفاده‌ی همگان قرار می‌گیرند.

توضیح مثال معنی اصطلاح

دوست عزیز، وقتی می‌بینی که نمی‌تونی از پسشون بربیای، خوب وابده و شکایتتو پس بگیر.

تسلیم شدن؛ دست از مقاومت برداشتن

وادادن

1- بچه‌ها همدیگر را بغل کرده‌اند و از گرسنگی وارفته‌اند. 

( زمین سوخته – احمد محمود)

 

2- با اینکه از مدت‌ها قبل می‌دانست که پیرمرد عمر زیادی نخواهد کرد، اما وقتی خبر مرگش را به او دادند، یکهو وارفت.

3- از برخورد سردش حسابی وارفتم.

1- بی‌حال/ سست شدن

2- بهت‌زده شدن

3- کِنِف/ خیط/ بور شدن

وارفتن

در باز شد و پیرمرد شُل ‌و وارفته‌ای وارد اتاق شد و خودش را روی مبل ولو کرد.

آدم سست/ بی‌حال/ شل‌وول

وارفته

وضع خودمان تعریفی ندارد، این پسره هم آمده و وبال گردن ما شده.

مزاحم/ سربار کسی شدن

وبال گردن کسی شدن

بچه اینقدر به تلویزیون وَر نرو، خرابش کردی!

چیزی را دست‌کاری/ انگولک کردن

وَررفتن به چیزی

برای اولین بار متوجه شدم که کمی به خودش وَر رفته و واقعا هم خوشگل شده بود.

آرایش کردن؛ به سرووضع خود رسیدن

وَر رفتن به خود

از بس بچه‌هایش ورجه‌وورجه می‌کردند، همسایه‌ها به‌ستوه آمده بودند.

جست‌وخیز کردن/ بالا و پایین پریدن

ورجه‌وورجه/ ورجه‌ورجه کردن

هرچند حاجی همیشه از دست دنیا گله‌مند بود و خودش را به شغال‌مردگی می‌زد و ورد زبانش بود که: «عهدوزمانه برگشته و دوره‌ی آخرزمانه ... »

(حاجی‌آقا – صادق هدایت)

تکیه‌کلام کسی بودن؛ همواره بر زبان کسی جاری بودن

ورد زبان کسی بودن

هیچ‌یک از آرزوهای دوران جوانیش به او وصلت نداد.

چیزی به‌دست کسی آمدن؛ به چیزی دست یافتن

چیزی به کسی وصلت دادن

- هر وصله‌ی ناجوری که توانستند به او بستند تا او را وادار به استعفا کنند.

- این وصله‌ها به من نمی‌چسبند.

به کسی تهمت زدن؛ کاری/ صفتی را به‌دروغ به کسی نسبت دادن

وصله‌ای به کسی بستن/ چسباندن

- برای من مهم نیست که او پشت سر من چه چیزهایی گفته است. همه می‌دانند که این وصله‌ها به من نمی‌چسبد.

- حاجی مرد شریفی است، این وصله‌ها به او نمی‌چسبد.

صدق کردن نسبتی که به کسی داده می‌شود

وصله به کسی چسبیدن

... و یک‌نفر از آن دست‌فروش‌های سمج و طماع بازار سمسارها به‌خیال استفاده از سادگی آنها دنبالشان افتاده بود و به‌زور قسم و آیه می‌خواست آن اشیا را به‌قیمت آب جوی، آن هم به‌نسیه و قسطی و به‌وعده‌ی سرِ خرمن از چنگشان بیرون بیاورد.

(صحرای محشر– محمدعلی جمال‌زاده)

 

- 14 وعده‌ی سر خرمن روحانی به جوانان بیکار: مروری می‌کنیم بر وعده‌های انتخاباتی روحانی برای حل معضل بیکاری: ...

(روزنامه‌ی مشرق – 8 آبان 1395)

وعده‌ی پوچ/ دروغین؛ قول واهی/ بی‌پایه؛ وعده برای زمانی دور و نامعین

وعده‌ی سرِ خرمن