استفاده‌کننده‌ی گرامی

این پایگاه اینترنتی برای گرد‌آوری اصطلاح‌های زبان فارسی و دری (فارسیِ رایج در افغانستان) بنیان‌گذاری شده است. برای هر اصطلاح:

- معنی یا معنی‌های آن و

- یک یا چند مثال داده می‌شود و

- تلاش می‌شود چگونگی پیدایش و دگرگونی آن پژوهش و ثبت شود.

شما می‌توانید

اصطلاح موردنظر خود را میان آنهایی که تاکنون وارد شده‌اند، بیابید.

برای این کار کلیدواژه (مدخل) یا یکی از واژه‌های تعیین‌کننده‌ی اصطلاح موردنظر خود را در بخش جستجو بنویسید و دستور جستجو بدهید.

اما شما می‌توانید با

- پیشنهادِ اصطلاح‌های تازه،

- پیشنهادِ تکمیل و اصلاحِ اصطلاح‌های موجود و

- نظرهای اصلاحی و تکمیلی خود

این فرهنگ را پربار‌تر و به بهتر شدن این پایگاه یاری کنید.

بهترین شیوه برای همکاری با پایگاه، نام‌نویسی در آن است .

لطفا پیش از پیشنهاد اصطلاح تازه، با استفاده از بخش جستجو مطمئن شوید که آن اصط. در فرهنگ موجود نیست.

پیشنهادهای داده‌شده پس از بررسی در فرهنگ وارد می‌شوند و در معرض استفاده‌ی همگان قرار می‌گیرند.

توضیح مثال معنی اصطلاح

- همه می‌دانستند که بعد از شاباجی‌خانم سروکارشان با اوست. ناچار خیلی لی‌لی به لالاش می‌گذاشتند و دور و برش می‌پلکیدند. 

(آل احمد – سرگذشت کندوها)

- خانم، این‌قدر آلی به لی‌لی این پسر نذار، پس‌فردا می‌ره توی اجتماع و می‌بینه که این خبرها نیست، اون‌وقت سرخورده می‌شه و نمی‌تونه زندگی خودشو اداره کنه.

کسی را نازپرورده کردن و همه‌ی خواسته‌های او را برآوردن؛ به کسی بیش از اندازه مهربانی/ توجه کردن؛ عیب‌های کسی را نادیده گرفتن

لی‌لی به لالای کسی گذاشتن؛

آلی به لی‌لیِ کسی گذاشتن

 

در همه‌ی مجالس حضور دارد و با زنان گرم می‌گیرد، به‌طوری که هرکس او را ببیند خیال می‌کند کازانوا ظهور کرده. درحالی که این‌ها فقط لاس‌خشکه‌اند و هیچ‌کس او را جدی نمی‌گیرد.

سخنان عاشقانه گفتن یا اظهار عشق کردنِ بی‌نتیجه/ بی آنکه به جواب مساعدی از طرف مقابل بیانجامد.

لاس‌خشکه زدن

- پس چرا لال‌مونی گرفتی؟ حرفتو بزن دیگه!

- به ما که می‌رسه شیر می‌شه و هارت‌وپورت می‌کنه، اما جلوی دیگران لالمونی می‌گیره.

سکوت کردن؛ دم برنیاوردن؛ لال شدن

لال‌مانی/ لالمانی/ لالمونی گرفتن

تمام مدت به دیوار روبرو خیره شده بود و مثل اینکه لالمونی گرفته باشد، از لام تا کام حرف نمی‌زد.

خاموش/ ساکت ماندن؛ هیچ نگفتن

از لام تا کام نگفتن/ حرف نزدن

لاپایی دراصل واژه‌ای عامیانه به‌معنی برقراری رابطه‌ی جنسی میان زن و مرد، بدون دخول است.

آقابزرگ استاد لاپایی درکردن بود. اگه چیزی می‌گفتیم که باب طبعش نبود، نشنیده می‌گرفت و اگه تکرار می‌کردیم، خودشو به‌کلی به کری می‌زد، اما  برای چیزهایی که به‌نفعش بود، گوش‌های تیزی داشت.

چیزی را مخفیانه و با زیرکی از خود دور کردن

لاپایی درکردن (غیرمودبانه)

در این اصطلاح تصویر لاک‌پشتی داده می‌شود که سر به زیر لاک خود فروبرده است.

همچنین ← «سر در لاک خود فروبردن»

حتا در جمع هم همیشه توی لاک خودش فرو می‌رود. گویی اصلا تمایلی به گفتگو با کسی ندارد.

بی‌توجه به پیرامون خود به فکر فرورفتن؛ منزوی شدن

به/ در/ توی لاک خود [فرو]رفتن

همه‌ی اشاره‌ها و متلک‌های همکارانش را لاسبیلی درمی‌کرد و به کارش ادامه می‌داد به‌طوری که بیننده گمان می‌کرد حرف‌های آنها را نمی‌شنود یا نمی‌فهمد، اما یک‌بار در مستی سر درددلش باز شد و گفت که کلمه‌ای را فراموش نکرده و به‌موقع تلافی همه را سرشان در خواهد آورد.

به‌روی خود نیاوردن؛ اعتنا نکردن؛ نشنیده/ ندیده گرفتن

لای سبیل/ لاسبیلی درکردن؛

زیر سبیل/ زیرسبیلی درکردن

 

- این پسره برای لای جرز خوبه، هیچ کاری ازش نمی‌آد.

-من اگر از پس یک جوجه زن برنیایم باید لای جرزم بگذارند.

(جعفر شهری - شکر تلخ)

مهمل/ نالایق/ بی خاصیت بودن؛ به‌درد کاری نخوردن

برای لای جرز خوب بودن؛ به‌درد لای جرز خوردن؛

کسی را باید لای جرز گذاشت

همچنین ← «سبیل کسی آویزان شدن»

 

وعده‌ی آب‌تنی در دریاچه و درازکشیدن زیر آفتاب را به خودمان داده بودیم، اما باران شدیدی گرفت و ما با لب‌ولوچه‌ی آویزان برگشتیم.

حالت سرخوردگی/ ناامیدی/ ناخشنودی

لب‌ولوچه‌ی آویزان

- من هم لج کردم و گفتم اصلا نمی‌آم، هرکاری که دلتون می‌خواد بکنین.

- احمدی و ممدی هم اول زل زده بودند و بعد آنها هم لج رفته بودند و عر و بوقی راه انداخته بودند که نگو.  

(سیمین دانشور- مردی که برنگشت - از کتاب شهری چون بهشت) 

رفتار دشمنانه/ مخالفت‌آمیز درپیش گرفتن؛ برخلاف میل کسی رفتار کردن

لج کردن؛ لج رفتن

این ... مرد نکره‌ی گردن‌کلفتی بوده، گیرم چنان تنبل و بی‌عار که زور و هیکلش به‌ لعنت خدا هم نمی‌ارزیده.

(زاهاریا استانکو – پابرهنه‌ها – ترجمه‌ی شاملو)

به‌کلی بی‌ارزش/ بی‌فایده بودن؛ به‌هیچ دردی نخوردن

به لعنت خدا [هم] نیرزیدن

با آنکه لولئین‌خانه‌ها عموما وقف بودند و آفتابه به‌رایگان دراختیار مردم قرار می‌گرفت، لولئین‌دار یعنی کسی که آفتابه‌ها را آب می‌کرد، برای آنها که   ... صد دینار و سه‌شاهی می‌دادند، دو آفتابه آب و برایشان جفت می‌کرد و جلوی آنها که پول نمی‌دادند، آفتابه‌ی سوراخ می‌گذاشت.

(تهران قدیم – جعفر شهری)

  

لولهنگ/ لولنگ/ لولهین/ لولئین به آفتابه‌ی سفالین و لولهنگ‌خانه / ... به مستراح‌های عمومی گفته می‌شده.

 

همچنین ← «کوزه‌ی کسی آب/ آبی گرفتن»‌‌‌

- دولت ایران آن وقت دماغش پرباد بود. از خودش خیلی راضی بود یعنی بی‌ادبی می‌شود لولهنگش خیلی آب می‌گرفت. کباده‌ی ملک‌الملوکی دنیا را می‌کشید.

 (علی اکبر دهخدا – چرندوپرند)

- پشت سرش می‌گفتند که پول‌هایش را از راه‌های غیرقانونی و ناباب درآورده، اما چون لولهنگش آب می‌گرفت، همه احترامش را نگاه می‌داشتند.

کنایه از اعتبار یا قدرت داشتن/ ثروتمند بودن

لولهنگ/ لولنگ کسی آب برداشتن/ گرفتن